ای برادر  تو همه اندیشه ای من که میگم ای برادر تو همه مغز خودتی. بله خوب تمام ما در مغزمون میگذره. اصلا بیاین فرض کنیم که ما بدن نداریم. فقط یه تکه مغزیم. همین . این تصویری که دارین میبینین فقط یک القاییه که توسط یه سری رابط به مغزتون می رسه و مغز اونو مانیتور آسمون و یا کاغذ تفسیر می کنه. و این صندلیی که روش نشستین در واقع صندلی نیست و فقط تصور صندلیه که توسط مغز انجام میشه. ما جهان رو با حواسمون درک می کنیم. یعنی تمام جهان ما چیزی جز ۵ حس آدم نیست. هر چی که می بینیم میشنویم لمس می کنیم بو می کنیم و می چشیم. فقط همین. اگه جهان شما چیزی بیشتر از اینه بگین. شاید بگین احساس. احساس هم چیزی جز تفسیر مغز از علائمی که توسط حواس به او می رسه و یک واکنش شیمیایی در هورمونهای مغز نیست. عصبانیت از چیزی که دیدیم یا چیزی که قبلا دیدیم و حالا اونو به یاد میاریم و ...  عشق به چیزی که قبلا دیدم یا شنیدیدم یا لمسش کردیم و حالا داریم به یادش میاریم یا کسی اونو به گوشمون می رسونه. علم به کتابی که داریم با چشمامون می خونیمش.

اصل هیلاری پونتام میگه بیاین فکر کنیم ما فقط یه مغز درون خمره ایم  که دور و برمون از یک سیال مقوی پر شده و این مغز توسط سیمهایی به یک کامپیوتر فوق قوی وصل شده و اون کامپیوتر با پردازش های خودش علائمی رو به مغز میفرسته و مغز هم اونا رو این جهان و کل اتفاقات اون تفسیر می کنه. و اینجوری این جهان فقط یک خوابه و یا فقط یک توهم که به مغز ما القا میشه. می تونین حدس بزنین اون کامپیوتر چی می تونه باشه.