"ببار اي بارون ببار
با دلُم گريه کن، خون ببار
در شباي تيره چون زلف يار
بهر ليلي چو مجنون ببار اي بارون

دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخي لبهاي سرخ يار
به ياد عاشقاي اين ديار
به داغ عاشقاي بي مزار اي بارون

ببار اي ابر بهار
با دلُم به هواي زلف يار
داد و بيداد از اين روزگار
ماهُ دادن به شبهاي تار اي بارون

ببار اي بارون ببار
با دلُم گريه کن، خون ببار
در شباي تيره چون زلف يار
بهر ليلي چو مجنون ببار اي بارون"

خوشحالم از اینکه در دوره ای زندگی می کنم که شجریان هم در آن حضور دارد. و خوشحالم از اینکه می دانم در نقطه ای از ایران همچنان نغمه هایی اینچنین پر سوز و اینچنین پر احساس خوانده می شود.

شعر فوق از علی معلم است که استاد شجریان در آلبوم شب سکوت کویر آنرا با نوای موسیقی خراسانی با آهنگسازی کیهان کلهر و به زیبایی هر چه تمامتر خوانده است.

الانم که بارون میاد. فرقش اینه که پاییزه و بارون با غم می باره و وقتی که همراه بارون نوای شجریان و دوتار حاج قربان سلیمانی رو هم بشنوی دیگه نمی دونی که کجایی و کی هستی.